تلخ ماندم، تلخ...
تلخ ماندم، تلخ
مثل زهری که چکیده از شب ظلمانی شهر
مثل اندوه تو،
مثل گل سرخ
که به دست طوفان
پرپر شد...
تلخ ماندم، تلخ
مثل عصری غمگین
که ترا بر حاشیه اش
پیدا کردم
و زمین را
- توپ گردان
پرت کردم به دل ظلمت...
تلخ ماندم، تلخ
دیو از پنجره سر بیرون کرد.
از دهانش
بوی خون می آمد...
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: